شک کردن. تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکرده ست کس گمان. فرخی. ، پنداشتن. تصور کردن. صورت بستن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی. مولوی. - امثال: گمان میکند علی آباد شهری است، علی آباد در سر راه تهران است و چون قصبۀ بزرگی است، مسافرین ساده لوح وقتی به نزدیکی آن رسند، تصور کنند شهری است یا به شهر تهران رسیده اند و مراداین است که پندارش بر خلاف واقع است. (فرهنگ عوام)
شک کردن. تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکرده ست کس گمان. فرخی. ، پنداشتن. تصور کردن. صورت بستن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی. مولوی. - امثال: گمان میکند علی آباد شهری است، علی آباد در سر راه تهران است و چون قصبۀ بزرگی است، مسافرین ساده لوح وقتی به نزدیکی آن رسند، تصور کنند شهری است یا به شهر تهران رسیده اند و مراداین است که پندارش بر خلاف واقع است. (فرهنگ عوام)
تصور کردن انگاشتن، پنداشتن توهم کردن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی ک (مثنوی)، شک کردن تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکردست کس گمان. (فرخی)
تصور کردن انگاشتن، پنداشتن توهم کردن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی ک (مثنوی)، شک کردن تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکردست کس گمان. (فرخی)
پنداشتن. توهم. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). ظن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) : گمان برد کز بخت وارون برست نشد بخت وارون از آن یک بدست. ابوشکور. نادان گمان بری و نه آگاهی از تنبل و عزیمت و نیرنگش. طاهر فضل. فرستاد پاسخ هم اندر زمان کت آمد به دست آنچه بردی گمان. فردوسی. گمانی چنان بردم ای شهریار که دارد مگر آتش اندر کنار. فردوسی. نه آن تو است ای برادردر او هر آنچش گمان می بری کآن تراست. ناصرخسرو. ایدون گمان بری که گرفتستی در بر به مهر خوب یکی دلبر. ناصرخسرو. هزاردستان با فاخته گمان بردند که گشت باران درجام لاله بادۀ ناب. مسعودسعد. بوزینگان... گمان بردند که آتش است. (کلیله و دمنه). و نباید که آنرا که صید خود گمان بردی در قید شوی. (سندبادنامه ص 309). چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده است. (سندبادنامه ص 76). گمان برد کآبی گزاینده خورد در او زهر و زهر اندر او کار کرد. نظامی. گمان بردم که طفلانند وز پیری سخن گفتم مرا پیر خراباتی جوابی داد مردانه. سعدی (بدایع). تو خود را گمان برده ای پرخرد انایی که پر شد دگر چون برد؟ سعدی (بوستان). او گمان برده که من کردم چو او فرق را کی داند آن استیزه رو. مولوی
پنداشتن. توهم. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). ظن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) : گمان برد کز بخت وارون برست نشد بخت وارون از آن یک بدست. ابوشکور. نادان گمان بری و نه آگاهی از تنبل و عزیمت و نیرنگش. طاهر فضل. فرستاد پاسخ هم اندر زمان کت آمد به دست آنچه بردی گمان. فردوسی. گمانی چنان بردم ای شهریار که دارد مگر آتش اندر کنار. فردوسی. نه آن ِ تو است ای برادردر او هر آنچش گمان می بری کآن تراست. ناصرخسرو. ایدون گمان بری که گرفتستی در بر به مهر خوب یکی دلبر. ناصرخسرو. هزاردستان با فاخته گمان بردند که گشت باران درجام لاله بادۀ ناب. مسعودسعد. بوزینگان... گمان بردند که آتش است. (کلیله و دمنه). و نباید که آنرا که صید خود گمان بردی در قید شوی. (سندبادنامه ص 309). چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده است. (سندبادنامه ص 76). گمان برد کآبی گزاینده خورد در او زهر و زهر اندر او کار کرد. نظامی. گمان بردم که طفلانند وز پیری سخن گفتم مرا پیر خراباتی جوابی داد مردانه. سعدی (بدایع). تو خود را گمان برده ای پرخرد انایی که پر شد دگر چون برد؟ سعدی (بوستان). او گمان برده که من کردم چو او فرق را کی داند آن استیزه رو. مولوی
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت