جدول جو
جدول جو

معنی گمان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گمان کردن
تصور کردن، پنداشتن، شک کردن
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
گمان کردن(سُ تُهْ شُ دَ)
شک کردن. تردید کردن:
در هستی خدای گروهی گمان کنند
وندر سخاوت تو نکرده ست کس گمان.
فرخی.
، پنداشتن. تصور کردن. صورت بستن:
تو گمان کردی که کرد آلودگی
در صفا غش کی هلد پالودگی.
مولوی.
- امثال:
گمان میکند علی آباد شهری است، علی آباد در سر راه تهران است و چون قصبۀ بزرگی است، مسافرین ساده لوح وقتی به نزدیکی آن رسند، تصور کنند شهری است یا به شهر تهران رسیده اند و مراداین است که پندارش بر خلاف واقع است. (فرهنگ عوام)
لغت نامه دهخدا
گمان کردن
تصور کردن انگاشتن، پنداشتن توهم کردن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی ک (مثنوی)، شک کردن تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکردست کس گمان. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
گمان کردن((~. کَ دَ))
پنداشتن، تصور کردن
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
فرهنگ فارسی معین
گمان کردن
خیال کردن، حدس زدن
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
گمان کردن
للشّكّ
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
گمان کردن
Hunch, Presume, Speculate, Surmise
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گمان کردن
pressentir, présumer, spéculer, supposer
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گمان کردن
aanvoelen, aannemen, speculeren, vermoeden
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
گمان کردن
pressentir, presumir, especular, supor
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گمان کردن
ahnen, annehmen, spekulieren, vermuten
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
گمان کردن
przeczuwać, przypuszczać, spekulować
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
گمان کردن
предчувствовать , предполагать , спекулировать , предполагать
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به روسی
گمان کردن
відчувати , припускати , спекулювати
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گمان کردن
presentir, presumir, especular, suponer
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گمان کردن
پیش گوئی کرنا , گمان کرنا , قیاس کرنا , قیاس کرنا
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به اردو
گمان کردن
आभास करना , अनुमान लगाना , अनुमान करना , अनुमान करना
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به هندی
گمان کردن
পূর্বাভাস করা , অনুমান করা
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
گمان کردن
รู้สึก , สันนิษฐาน , คาดเดา , คาดเดา
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
گمان کردن
kuhisi, kudhani, kubashiri
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گمان کردن
hissetmek, varsaymak, spekülasyon yapmak, tahmin etmek
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گمان کردن
予感する , 推測する , 推測する , 推測する
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گمان کردن
预感 , 假设 , 推测
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به چینی
گمان کردن
presagire, presumere, speculare, supporre
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گمان کردن
예감하다 , 추측하다 , 추측하다
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
گمان کردن
merasakan, mengira, berspekulasi, menduga
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گمان کردن
לחוש , לשער , להעריך , לשער
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گمان بردن
تصویر گمان بردن
ظن بردن، تصور کردن، انگاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمانه کردن
تصویر گمانه کردن
کنایه از گمان کردن، پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(سُ گَ دی دَ)
پنداشتن. توهم. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). ظن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) :
گمان برد کز بخت وارون برست
نشد بخت وارون از آن یک بدست.
ابوشکور.
نادان گمان بری و نه آگاهی
از تنبل و عزیمت و نیرنگش.
طاهر فضل.
فرستاد پاسخ هم اندر زمان
کت آمد به دست آنچه بردی گمان.
فردوسی.
گمانی چنان بردم ای شهریار
که دارد مگر آتش اندر کنار.
فردوسی.
نه آن تو است ای برادردر او
هر آنچش گمان می بری کآن تراست.
ناصرخسرو.
ایدون گمان بری که گرفتستی
در بر به مهر خوب یکی دلبر.
ناصرخسرو.
هزاردستان با فاخته گمان بردند
که گشت باران درجام لاله بادۀ ناب.
مسعودسعد.
بوزینگان... گمان بردند که آتش است. (کلیله و دمنه). و نباید که آنرا که صید خود گمان بردی در قید شوی. (سندبادنامه ص 309). چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده است. (سندبادنامه ص 76).
گمان برد کآبی گزاینده خورد
در او زهر و زهر اندر او کار کرد.
نظامی.
گمان بردم که طفلانند وز پیری سخن گفتم
مرا پیر خراباتی جوابی داد مردانه.
سعدی (بدایع).
تو خود را گمان برده ای پرخرد
انایی که پر شد دگر چون برد؟
سعدی (بوستان).
او گمان برده که من کردم چو او
فرق را کی داند آن استیزه رو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصور کردن انگاشتن: چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده است، توهم کردن پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کردن: گمان کسی را وفا ناید از وی حکیمان بسی کرده اند این گمانه. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گمان بردن
تصویر گمان بردن
((~. بُ دَ))
پنداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمان بردن
تصویر گمان بردن
شک داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره